ای سکوت من مستم
بشکن جام غرور ، شاید تو بگیری دستم
همه غصه های دنیا اینجاست
سرخی باده ی عشق ، زچشمان خمارم پیداست
بنگر تو به این غم خانه
سرد و تاریک ، دلی است دیوانه
خسته از عیش و شراب
کاری نیست تورا ، بحر من این سینه خراب
مدهوشم و عقل در سر نیست
چه نویسم که سخن جز عشق نیست
مردم و من نیست شدم
دستم جام شرابی است که من مست شدم
گو بشکن جام تهی
کسی نیست دگر ، انکه تنهاست تو ای
نظرات شما عزیزان: